بنر
بنر 2
زمان جاري : دوشنبه 11 تیر 1403 - 10:44 بعد از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
...در حال بارگيري لطفا صبر کنيد
صفحه اصلي / دلنوشته / داستان
ارسال پاسخ جديد
داستان
تعداد بازدید: 371
soha آفلاين

ارسال‌ها : 437

عضويت:23 /9 /1391

سن: 22

تشکرها : 214

تشکر شده : 23

داستان

به نام خدا
نیمه ی گمشده
یه روز که تو خودم بودم به دنیای بهاری فکر میکردم که درختان در حال رشد بودن و من از همه چی ناراضی بودم حوصله حرفیدن با کسی رو نداشتم حتی حوصله خودمو هم نداشتم تا به خودم آمدم دیدم افسردگی تموم وجودم را فرا گرفته با خود گفتم:ای روزگار ببین با من چه کردی؟سراغ درمان خودم رفتم.دکتر و روانشناس خود شدم و در مواقع ضروری به دکتر میرفتم به خودم گفتم:اگه خوب نشم اسممو تغییر میدم تصمیم گرفتم خود خود خودم شم 4سال طول کشید تا حالم بهتر شد و توانستم خودمو پیدا کنم.


شنبه 23 دی 1391 - 09:00
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 1 کاربر از soha به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: jojo -
soha آفلاين

ارسال‌ها : 437

عضويت:23 /9 /1391

سن: 22

تشکرها : 214

تشکر شده : 23

پاسخ 1 : داستان
تنهایی
تنهایی واقعا سخت وقتی سونا مریض شد و نتوانست ادامه تحصیل دهد خیلی تنها شد انگار دوستش تنها درسش است.نمیدانست مشکل کجاست واقعا خیلی بد آدم ندونه دردش چیه باید قبل از اینکه مریض میشد در مورد زندگی سالم تحقیق میکرد بعضی وقتا خودشو نمیدرکه نمیدونه چرا؟سخت آدم نتونه خودشو بدرکه یا ببخشه

شنبه 23 دی 1391 - 09:01
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
soha آفلاين

ارسال‌ها : 437

عضويت:23 /9 /1391

سن: 22

تشکرها : 214

تشکر شده : 23

پاسخ 2 : داستان
راز شیوا
شیوا خانم دنبال پدرش میگشت در حالی که پدرش کنارش بود یعنی در واقع دنبال صفات پدرش میگشت چه راه هایی رو که نرفت بعضی وقتا از کارش دلسرد میشد اما تموم تلاشش رو میکرد خیلی طول نکشید که به خواسته اش رسید در حقیقت میخواست که میونش با آقاش بهتر شه و راحت بتونه باهاشون بحرفه

شنبه 23 دی 1391 - 09:01
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
soha آفلاين

ارسال‌ها : 437

عضويت:23 /9 /1391

سن: 22

تشکرها : 214

تشکر شده : 23

پاسخ 3 : داستان
آسمون پر ستاره
نگاه کردن به آسمون چه لذتی داره قابل توصیف نیست
میتونم با ستاره ها نقاشی قشنگی بکشم مثلا یه منظره پر از درختان رنگارنگ تصورشو کنین چقدر زیباست که این منظره انواع میوه ها رو داره که باد برگهایش که مانند دستهایش میمانند رو نوازش میکرد و به این طرف و آن طرف میرفتن و میوه ها مانند بچه ها تاب بازی میکردن در آخر باید بگم زندگی یعنی محبت

شنبه 23 دی 1391 - 09:02
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 4 : داستان
سوها جان ميتونم يه سوال بپرسم؟؟؟بيماريت دقيقا چيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
یکشنبه 24 دی 1391 - 14:39
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
soha آفلاين

ارسال‌ها : 437

عضويت:23 /9 /1391

سن: 22

تشکرها : 214

تشکر شده : 23

پاسخ 5 : داستان
به نام خدا به دنبال بزرگترا خیلی وقته دنبال بزرگترا میگردم اما اونا پیشم هستن جالبه نه؟در واقع پیشمن ولی نمیشناسمشون سپس تصمیم گرفتم صفات مثبتو بیابم اما انگار هنو اول راهم باید خیلی تلاش کنم تا برسم وقتی کمی فکر کردم یاد فصل بهار افتادم گفتم شاید بتوان بهاری بود که بعد یه جا خوندم ادمای بهاری واقعا وجود دارن و من خبر نداشتم کاشکی از همون نوجوونی به این نتیجه میرسیدم خیلی سعی کردم خودم باشم ولی نا امید نشدم درسته گاهی وقتا خسته میشدم گفت هنو اول راهه باید قدم دم را محکمتر بردارم تا شاید راهنمایی گیر بیاورم خوش بختانه چشمم به باشگاه هم اندیشان افتاد گفتم عالیه و امروز روز خیلی بزرگیه و گام بهخ گام جلو رفتم بعدا با یه استاد آشنا شدم که خیلی برایم زحمت کشیدن بعدا فهمیدم مسئولان باشگاه دو نفرند با خود گفتم چی ازین بهتر و بعد از چند سال شدم یه آدم دیگه خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم تمام

یکشنبه 08 اردیبهشت 1392 - 16:02
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
jojo آفلاين

ارسال‌ها : 510

عضويت:9 /11 /1391

محل زندگي: همدان

سن: 20

تشکرها : 81

تشکر شده : 63

پاسخ 6 : داستان
ايول به پشتكارت سوها جوني ، خواستن توانستن است
خدایا

‏”تنها‏” نگذار …

دلی را که هیچکس

‏”دردش‏” را نمیفهمد
دوشنبه 09 اردیبهشت 1392 - 14:37
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 7 : داستان
افرین عزیزم ...
هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
دوشنبه 06 خرداد 1392 - 13:03
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
soha آفلاين

ارسال‌ها : 437

عضويت:23 /9 /1391

سن: 22

تشکرها : 214

تشکر شده : 23

پاسخ 8 : داستان
سلااااااااااااااااااااااام همگی خوبن من عالیم ازین بهتر نمیشه دلنوشته ها تو راهن اگه خدا بخواد

شنبه 01 تیر 1392 - 05:53
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
jojo آفلاين

ارسال‌ها : 510

عضويت:9 /11 /1391

محل زندگي: همدان

سن: 20

تشکرها : 81

تشکر شده : 63

پاسخ 9 : داستان
خداروشکر که خوبی
خدایا

‏”تنها‏” نگذار …

دلی را که هیچکس

‏”دردش‏” را نمیفهمد
شنبه 01 تیر 1392 - 18:23
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 10 : داستان
خدا رو شکر...منتظریم...
هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 01 تیر 1392 - 18:54
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش






برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


تمامی حقوق این قالب مربوط به همین انجمن میباشد|طراح قالب : ابزار فارسی -پشتیبانی : رزبلاگ

: