من آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد ، شکوفه بر تن عریانم
ز نوشخند سحرگاهان ، خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب
بی پایان ، گواه گریه ی بارانم
شکوه سبز بهاران را ، برین کرانه نخواهم دید
که رنگ زرد خزان دارد ، همیشه خاطر ویرانم
چنان ز خشم خداوندی ، سرای کودکی ام لرزید
که خاک خفته مبدل شد ، به گاهواره ی جنبانم
درین دیار غریب ای دل ، نشان ره ز چه کس پرسم ؟
که همچو برگ
زمین خورده ، اسیر پنجه ی طوفانم
میان نیک و بد ایام ، تفاوتی نتوانم یافت
که روز من به شبم ماند ،بهار من به زمستانم
نه آرزوی سفر دارد ، نه اشتیاق خطر کردن ،
دلی که می تپد از وحشت ، در اندرون پریشانم
غلام همت خورشیدم ، که چون دریچه فرو بندد
نه از
هراس من اندیشد ، نه از سیاهی زندانم
کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران
کند به یاد تو ، ای ایران ! به بوی خاک تو مهمانم
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
دلنوشته | 128 | 5921 | soha |
حجاب | 65 | 3126 | soha |
حرف هایی که میخوای به عشقت بزنی..! | 32 | 7266 | mokarrame |
تست افسردگی | 1 | 806 | golbarg |
*داستان* داستان جالب کوتاه مردی در سردخانه !!! | 0 | 539 | golbarg |
آیا پایان رابطه تان نزدیک است؟!!(تست روانشناسی) | 0 | 499 | golbarg |
عکس واتسابت چیه؟؟؟ | 0 | 486 | golbarg |
دانلود کتاب های دانشگاهی | 0 | 485 | golbarg |
بهترین مرجع کتاب های دینی | 0 | 445 | golbarg |
یک تاپیک جالب! با کلی چیزای مفید | 7 | 1133 | golbarg |