loading...
باشگاه هم اندیشان شبکه چهار
آخرین ارسال های انجمن
محمد بازدید : 410 چهارشنبه 14 تیر 1391 نظرات (0)
ديشب هنگامي که دلم بسيار شکسته بود از نامردي هاي اين مردم آدم نما 

[b]سرم را گذاشتم روي پاهاي خداي مهربانم و آهسته گريستم 


دستش را لاي موهايم کردو بهم گفت دخترکم از چه ناراحتي بگو 

بگو ميخواهم مرحم دردت باشم بگو مي خواهم سنگ صبورت باشم 

دستانش را بوسيدم و گفتم خداي من قلبم را شکستند روحم را آزار دادند 

و بي شرمانه به من ظلم کردند . 

او خم شد و پيشانيم را بوسيد و گفت عزيزم ناراحت نباش آنها قلب من را هم شکستند 

مني که خداي آنهايم مني که بهترين ها را بهشان دادم مشکلي نيست 

مانند من صبور باش ببين و ساکت باش بسپارشان به زمان 

که اين نيز ميگذرد . 

نميدانستم چه بگويم بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم 

خدايا اگر تو را نداشتم چه ميکردم در اين دنياي نامردي ها 

اگر تو کنارم نبودي چگونه مي توانستم اين همه خيانت را تحمل کنم 

خداي مهربانم دوستت دارم . 

او نيز درحالي که من را محکم در سينه خود ميفشرد گفت 

عزيز دلم من هم تو را دوست دارم حال در آغوش من بخواب تا تمام 

غمهايت را فراموش کني . 

و من در آغوش گرم و مهربان او بخواب رفتم و ديدم واقعا وقتي او هست 

دل به ديگري بستن براي چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
باشگاه هم اندیشان شبکه چهار
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    کدوم بهتره
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1127
  • کل نظرات : 239
  • افراد آنلاین : 28
  • تعداد اعضا : 672
  • آی پی امروز : 212
  • آی پی دیروز : 129
  • بازدید امروز : 310
  • باردید دیروز : 1,420
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 2,233
  • بازدید ماه : 2,233
  • بازدید سال : 84,339
  • بازدید کلی : 887,178
  • کدهای اختصاصی
    امار