زمان جاري : چهارشنبه 13 تیر 1403 - 11:00 بعد از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
...در حال بارگيري لطفا صبر کنيد
صفحه اصلي / زنگ تفریح / انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)
ارسال پاسخ جديد
انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)
تعداد بازدید: 648
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
جمعه 17 شهریور 1391 - 23:53
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 4 کاربر از shabgardashegh370 به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: admin - aramis - roz - jojo -
admin آفلاين

ارسال‌ها : 374

عضويت:23 /3 /1391

محل زندگي: shiraz

سن: 19

تشکرها : 60

تشکر شده : 181

پاسخ 1 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

دی. شب بخیر آبجی خیلی شب گردی نکن بگیر بخواب



• هیچ وقت ، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم...! آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها!
جمعه 17 شهریور 1391 - 23:56
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 2 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

داداشی من خوابم نمیاد ...

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 18 شهریور 1391 - 10:50
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
admin آفلاين

ارسال‌ها : 374

عضويت:23 /3 /1391

محل زندگي: shiraz

سن: 19

تشکرها : 60

تشکر شده : 181

پاسخ 3 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

نقل قول از shabgardashagh

داداشی من خوابم نمیاد ...

ساعت دوازده دیشب گفتم بگیر بخواب نه حالا نه نه گریه نکن آبجی نمیخواد بخوابی



• هیچ وقت ، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم...! آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها!
شنبه 18 شهریور 1391 - 10:54
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 4 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

باشه ... مرســــــــــــــــي داداشي كه اجازه دادي بيدار بمونم . البته منم ديشب ساعت 12 جواب دادم ....

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 18 شهریور 1391 - 19:10
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
admin آفلاين

ارسال‌ها : 374

عضويت:23 /3 /1391

محل زندگي: shiraz

سن: 19

تشکرها : 60

تشکر شده : 181

پاسخ 5 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

نقل قول از shabgardashagh

باشه ... مرســــــــــــــــي داداشي كه اجازه دادي بيدار بمونم . البته منم ديشب ساعت 12 جواب دادم ....

یه یوال ذهنمو درگیر کرده تو عاشقی هستی که شبا میگردی یا شبا عاشق میشی میگردی؟



• هیچ وقت ، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم...! آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها!
شنبه 18 شهریور 1391 - 19:19
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 6 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

يه هميشه عاشقم كه شبا به ياد عشقم شبگردي ميكنم ... و اونو كنارم تصور ميكنم ...

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 18 شهریور 1391 - 20:44
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 2 کاربر از shabgardashegh370 به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:golbarg - roz -
golbarg آفلاين

ارسال‌ها : 852

عضويت:18 /6 /1391

محل زندگي: قم

سن: 17

تشکرها : 59

تشکر شده : 97

پاسخ 7 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

شبگرد جون.

اساسی دمت گرم

میخوامت!
یکشنبه 19 شهریور 1391 - 10:56
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 8 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

قابل شما رو نداره گلبرگ چوووونم

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
دوشنبه 20 شهریور 1391 - 18:35
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 9 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
جمعه 21 مهر 1391 - 01:27
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
roz آفلاين

ارسال‌ها : 185

عضويت:2 /11 /1391

سن: 21

تشکرها : 134

تشکر شده : 5

پاسخ 10 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

ستاره درخشان.عضو رسمی باشگاه
سه شنبه 03 بهمن 1391 - 02:23
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 11 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
سه شنبه 15 اسفند 1391 - 18:46
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
jojo آفلاين

ارسال‌ها : 510

عضويت:9 /11 /1391

محل زندگي: همدان

سن: 20

تشکرها : 81

تشکر شده : 63

پاسخ 12 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

خدایا

‏”تنها‏” نگذار …

دلی را که هیچکس

‏”دردش‏” را نمیفهمد
سه شنبه 15 اسفند 1391 - 21:09
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 13 : انشا یک دبستانی درباره ی ازدواج( اخر خنده)

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 19 اسفند 1391 - 17:06
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.

تمامی حقوق این قالب مربوط به همین انجمن میباشد|طراح قالب : ابزار فارسی -پشتیبانی : رزبلاگ

: