زمان جاري : شنبه 16 تیر 1403 - 12:48 بعد از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
...در حال بارگيري لطفا صبر کنيد
صفحه اصلي / زنگ تفریح / خانه سالمندان
ارسال پاسخ جديد
خانه سالمندان
تعداد بازدید: 279
zeynab1370 آفلاين

ارسال‌ها : 962

عضويت:25 /3 /1391

محل زندگي: خراسان شمالی - شهرستان گرمه

تشکرها : 20

تشکر شده : 162

خانه سالمندان

حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد.

پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.

اما اینطور نشد.خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود ، وهر چند حالش خوب نبود از بی احساسی حامد کوپولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد.

به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد وپرسید :بابا اسم این خیابون چیه؟باباش جوابش رو داد.اما حامد ول کن نبود.

اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد.بلاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید:

بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟به چه دردت میخوره؟

حامد با صدای معصومانه اش گفت:

بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی....:((

دنیا رو سرش خراب شد.نگاهی از آیینه به پدر پیرش کرد، خودش رو اون پشت دید . از همون جا بسرعت دور زد . و برگشت بطرف خونشون.

حامد کوچولو اون جلو یواشکی داشت میخندید.

برگشت و دستای داغ و تب دار بابابزرگش رو تو دستای کوچیکش محکم فشار داد ،اشک از چشمهای پیرمرد سرازیر بود

از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند :
شما چطور 60 سال با هم زندگی کردید؛
گفتند : ما متعلق به نسلی هستیم که؛
وقتی چیزی خراب می شد؛
تعمیرش می کردیم نه تعویضش ...!
پنجشنبه 20 مهر 1391 - 07:26
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 1 : خانه سالمندان

اين مطلبو از تلتكست شبكه 2 بخش "باشگاه پرواز " برداشتي ...

آبجي زينب ما هم انديشان با هم عهد بسته بوديم كه منابع چنين فايل هايي رو بديم ...

يه هم انديش واقعي هيچ وقت قولش يادش نميره ...

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
پنجشنبه 20 مهر 1391 - 17:19
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
maryam آفلاين

ارسال‌ها : 565

عضويت:23 /4 /1391

محل زندگي: Tehran

سن: 16

تشکرها : 16

تشکر شده : 85

پاسخ 2 : خانه سالمندان

شبگرد تو خودتو ناراحت نکن

نه عاشق بودم و نه آلوده به افکار پلید ...

من به دنبال نگاهی بودم

که مـــــرا , از پس دیوانگی ام می فهمید ...

و خـــــدا می داند ...

سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود . . . !
پنجشنبه 20 مهر 1391 - 17:45
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 3 : خانه سالمندان

آخه ما هممون به "اميد " قول داديم كه ديگه چنين كاري نكنيم ...

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
پنجشنبه 20 مهر 1391 - 21:34
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
zeynab1370 آفلاين

ارسال‌ها : 962

عضويت:25 /3 /1391

محل زندگي: خراسان شمالی - شهرستان گرمه

تشکرها : 20

تشکر شده : 162

پاسخ 4 : خانه سالمندان

نقل قول از shabgardashagh

اين مطلبو از تلتكست شبكه 2 بخش "باشگاه پرواز " برداشتي ...

آبجي زينب ما هم انديشان با هم عهد بسته بوديم كه منابع چنين فايل هايي رو بديم ...

يه هم انديش واقعي هيچ وقت قولش يادش نميره ...

نه خیر خانوم من اصلا از باشګاه \رواز خوشم نمیاد و اصلا هم نمی خونمش اینو یکی از دوستام بهم ګفته بود

از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند :
شما چطور 60 سال با هم زندگی کردید؛
گفتند : ما متعلق به نسلی هستیم که؛
وقتی چیزی خراب می شد؛
تعمیرش می کردیم نه تعویضش ...!
شنبه 22 مهر 1391 - 12:49
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 5 : خانه سالمندان

به هر حالت ...

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 22 مهر 1391 - 13:26
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
zeynab1370 آفلاين

ارسال‌ها : 962

عضويت:25 /3 /1391

محل زندگي: خراسان شمالی - شهرستان گرمه

تشکرها : 20

تشکر شده : 162

پاسخ 6 : خانه سالمندان

از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند :
شما چطور 60 سال با هم زندگی کردید؛
گفتند : ما متعلق به نسلی هستیم که؛
وقتی چیزی خراب می شد؛
تعمیرش می کردیم نه تعویضش ...!
شنبه 22 مهر 1391 - 13:32
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 7 : خانه سالمندان

پس خودت هم شكلك نزن

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 22 مهر 1391 - 13:38
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
zeynab1370 آفلاين

ارسال‌ها : 962

عضويت:25 /3 /1391

محل زندگي: خراسان شمالی - شهرستان گرمه

تشکرها : 20

تشکر شده : 162

پاسخ 8 : خانه سالمندان

ینی اګه من نزنم توهم نمیزنی ؟

از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند :
شما چطور 60 سال با هم زندگی کردید؛
گفتند : ما متعلق به نسلی هستیم که؛
وقتی چیزی خراب می شد؛
تعمیرش می کردیم نه تعویضش ...!
شنبه 22 مهر 1391 - 13:43
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
shabgardashegh370 آفلاين

ارسال‌ها : 2578

عضويت:13 /6 /1391

محل زندگي: پشت کامپیوترم

تشکرها : 6

تشکر شده : 136

پاسخ 9 : خانه سالمندان

نه ... آخه تو به من ميگي نزن ولي خودت ميزني ...

هی فلانی ... به حرمت اون چیزی ک با خودت بری حق برگشتن نداری بی لیاقت ...
شنبه 22 مهر 1391 - 13:52
وب کاربر ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.

تمامی حقوق این قالب مربوط به همین انجمن میباشد|طراح قالب : ابزار فارسی -پشتیبانی : رزبلاگ

: